سلام عزیزان.
نمیدونید چقدر دلم برای اینجا و تک تک شماهایی که میشناسم یا نمیشناسمتون تنگ شده بود!
هفته ای که گذشت هفته ی پرتنشی بود!
بارندگی ها! سیل گرگان و مازندران! سیلاب شیراز! لرستان و .
همه ی اینها هفته ای پر اضطراب رو رقم زد و یکسری از هموطن هامون رو دچار ناراحتی و غم از دست دادن عزیزانشون و مشکلات معیشتی کرد!
هفته ی گذشته هر مرتبه که خواستم بنویسم دست و دلم به نوشتن نرفت! اول از همه همدردی خودم رو بابت مصائبی که بر دوستانمون رفت اعلام میکنم و بعد دعا میکنم با یاری و مدد خداوند و کمک هم میهنانمون تلخی ابتدای سال هرچه زودتر به شیرینی مبدل بشه.
****
روز ابتدای سال نو ما رفتیم دیدن مادرشوهرجان و بعد هم پدربزرگ و دایی همسر و بعد هم دو تا از بزرگای فامیلشون که عزادار بودند و بعد هم دخترعمه ی مادرشوهرجان که خیلی دوستشون دارم و برای من مثل عمه خودم هستند.
صبح روز جمعه دوم فروردین راه افتادیم سمت شمال. ظهر رسیدیم. برادر و خانواده اش هم اونجا بودند. طی روزهای بعد خونه ی چندتا از فامیلها رفتیم. کنار دریا بادبادک هوا کردیم و از هوای خوب شمال لذت بردیم. برادر زودتر برگشت چون قرار بود بره شیراز. اما همون روز که برگشت، شیراز سیل اومد و در نتیجه سفرشون کنسل شد. ما هم اون چند روزی که اونجا بودیم توی بارون گیر افتادیم. قرار بود بریم مازندران که کنسل شد. قرار بود هفته ی دوم بریم سمت کاشان و یزد اما منصرف شدیم.
از دو روز قبل که برگشتیم سرگرم جمع و جور کردن وسایل و مرتب کردن خونه هستم.
****
امسال به برکت حضور همکلاسی ِِ شکمو که همه ی غذاها رو تست میکنه منم ریسک کردم و خوردن سیر خام رو تست کردم.
شمالی باشی و از سیر بدت بیاد. مگه داریم؟ مگه میشه؟
من تا همین چهارپنج سال قبل از سیر و طعم سیر داخل هر غذایی بیزار بودم. اما از اونجایی که خلقیات و طبع آدمیزاد بسیار بسیار متغیره! چند سالی هست که به اضافه کردن پودر سیر در بعضی غذاها و سس ها علاقه پیدا کردم و درنتیجه وقتی همکلاسی تصمیم گرفت خوردن سیر تر و تازه رو کنار غذا امتحان کنه، منم با ترس و لرز تست کردم و واقعا خوشم اومد. البته نه با هر غذایی اما با بعضی غذاها مثل فسنجون و لوبیا پلو و ماکارونی(غذاهای چرب و چیل) میچسبه!
نتیجه ی اخلاقی: هیچوقت سفت و سخت نگید من فلان کار رو نمیکنم یا فلان چیز رو دوست ندارم چون با بالا رفتن سن سلایقتون عوض میشه و تغییر میکنید.
****
به نظر من مسافرت خیلی خوبه اما به شرطی که برید هتل یا جایی که اجاره کردید. منظورم اینه که توی عید وقتی میرید خونه ی کس دیگه ای، از اونجایی که دائم مهمون براشون میاد و اونها هم میخوان برن مهمونی و عید دیدنی، یه جورایی نمیتونید برنامه های خودتون رو داشته باشید!
****
وقتی داشتیم میرفتیم شمال، تنگ ماهی کوچولو رو گذاشتم روی کابینت و با تحکم بهش گفتم: ما چند روزی نیستیم. خودت باید حواست به خودت باشه. کسی نیست آبت رو عوض کنه. زنده میمونی تا ما برگردیم!
وقتی برگشتیم ماهی کوچولو زنده بود! لبخندی زد و گفت: دیدی دووم آوردم فسقلی!!!!!
****
اگر فکر میکنید که در یک ازدواج عاشقانه اخم و غرغر و بداخلاقی و عصبانیت نیست و همه چیز همیشه خوب و رمانتیکه، یعنی هنوز وقت ازدواجتون نرسیده!
اما بدونید و آگاه باشید که بعد از غرغرها و عصبانیت ها اگه هنوز همدیگر رو دوست داشتید و سفت و محکم همدیگر رو بغل کردید یعنی عاشقید و راه رو درست رفتید.
****
خدایا برای بارون رحمتت شکر حتی با وجود اینکه ما اونقدر ناآگاه هستیم که به جای بهره مندی درست ازش، موجب میشیم که تبدیل بشه به سیل و بلا!
خداجونم برای روزهای قشنگ بهاری شکر!
خدای بزرگم بابت حضور قشنگ و پررنگت در زندگیم ممنونم.
درباره این سایت