دیروز همراه با کپلچه و مادرشوهر جان رفتیم خونه ی خاله بزرگه ی همکلاسی. خیلی هم خوش گذشت! 

امروز از صبح خونه بودیم. من و همکلاسی صبح خونه تمیز کردیم و کپلچه هم کارتون تماشا کرد و حموم رفت. بعد از نهار من و کپلچه دسر موز شکلاتی درست کردیم و گوشت چرخ کردیم(من گوشتها رو  مینداختم داخل چرخ گوشت و کپلچه دسته ی مخصوص فروبردن گوشت رو داخل ورودی چرخ فرو میکرد. در انتها هم من گوشتهارو داخل زیپ کیپ ریختم و کپلچه صافش کرد) بعد هم من قورمه سبزی برا شام پختم که فردا ناهار هم با خودش ببره و  کپلچه رومه دیواری زبانش رو درست کرد. فیلم پنجاه کیلو آلبالو رو با هم تماشا کردیم و بعد من و همکلاسی مسابقه ی هرکی دیرتر بخنده برنده است رو بازی کردیم و کپلچه هم شد داور و اونقدر خندید که نگو و نپرس! منم از خنده های اون خنده ام میگرفت و هی میباختم. در انتها براش یه عالمه سوال ریاضی طرح کردم. اون مشغول حل کردن شد و من مشغول کتاب خوندن و همکلاسی هم چرت زدن.  الان هم بعد از شام همکلاسی جان داره ظرف میشوره و کپلچه تلویزیون تماشا میکنه و من اینجام . 

جمعه ها از نظر من وقت استراحت و دوست دارم همه حسابی استراحت کنند . اجازه میدم همکلاسی  بعد از ظهر بخوابه یا تلویزیون تماشا کنه و یا با گوشی ور بره! کپلچه هم در صورتی که پنجشنبه درسش رو خونده باشه جمعه ها میتونه تلویزیون تماشا کنه! خوب جمعه است دیگه همه دوست دارند استراحت کنند. 

****

خدایا با وجود اینکه استراحت من به نسبت به دیشب  اون وقتی که تنها بودم خیلی کم شده اما هزار بار سپاسگزارم که جمعه هام دیگه ساکت و بی روح نیست. یه خونواده دارم که باهاشون سرگرمم و دوستشون دارم .

خدایا ممنونم برای این جمعه های دلنشین.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تعمیرات تخصصی کنترل تکنیک امرسان emerson پلاس کنکوری دنیا رو بگرد ایران پوکه کاغذ ديواري سه بعدي thema Megan روستا برگزاری عروسی مذهبی