دیشب همکلاسی اونقدر خسته بود که ساعت هشت شب جلوی تلویزیون خوابش برد. منم تلویزیون رو خاموش کردم و مشغول کتاب خوندن شدم. ساعت یازده شب بیدارش کردم و گفتم بریم توی اتاق بخوابیم. چه کار کردی امروز که اینقدر خوابالویی؟ گفت: نمیدونم. من که الان دیگه خوابم نمیاد. بعد هم تلویزیون رو روشن کرد. من اما گفتم دیگه خسته شدم و میرم بخوابم. نیم ساعتی نگذشته بود که تلویزیون و چراغ ها رو خاموش کرد واومد توی اتاق و گفت: میشه منم بخوابم؟! خنده ام گرفت.گفتم خب بیا بخواب. مگه من جلوتو گرفتم. صبح میگه : عجب خوابی بود. دیشب چقدر خوابیدم. گفتم خوب خسته بودی دیگه.  


****

 دیروز به همکلاسی میگم: همه میگن اگر خوب کار کنی و تلاش کنی پیشرفت میکنی. پس چرا من هرچی بیشتر تلاش میکنم بیشتر درجا میزنم بعد اونوقت یه کسانی به یه جاهایی رسیدن که اصلا لیاقتش رو ندارند؟! میگه: اونی که میگن برا کشورهای جهان سومی نیست. اینجا یا باید باشی یا با ا دمخور باشی یا بی لیاقت باشی تا  بذارنت جایی که بتونی به مدد دیگران و با سوء استفاده از توانایی های اونها پیشرفت کنی!


 **** 

دو هفته ای میشه که چندان با مهندس دو به شک همصحبت نمیشم. فقط در حد پیش بردن کارها.‌فکر میکردم آدمیه که رگه هایی از خوبی در وجودش داره اما این روزها فهمیدم بیشتر از خوب بودن ادای خوب بودن رو در میاره!


 ****

 تصمیم گرفتم چیدمان اتاق کپلچه رو تغییر بدم . به همکلاسی گفتم تا کمکم کنه.  اولش چندان رغبتی نشون نداد بعدش که نشونش دادم و دلایلم رو گفتم بهم میگه خنگول جون چقده تو باهوشی! حالا منتظرم یه روز زمان بذاره بیاد کمکم تا بتونم به نتیجه برسم.


 ****

 کاری کنید که همیشه دعای خیر اطرافیان پشت سرتون باشه. باور کنید از هزارتا پارتی بهتره! 

****

یه صورتجلسه فرستادند که از تاریخ چهاردهم تا بیستم میبایست یکی از واحد های تولید روزی نود تن محصول تولید کنه. ظرفیت تولید ما در اون قسمت  روزی چهل و چهارتنه. خودمون رو بکشیم روزی هفتاد تن میزنیم. اونوقت دو به شک بهم میگه صورتجلسه رو دیدید؟ (توی تهران جلسه برگزار شده و بدون حضور ما صورتجلسه هم نوشتند و برای ما فرستادند. فردا هم قراره بیان کارخونه) 

گفتم دیدم! گفت فردا صبح اول وقت در موردش حرف میزنیم. 

گفتم حرفی نداریم بزنیم. تا جایی که بتونیم تولید میکنیم. اگر هم نتونستیم که دیگه نتونستیم دیگه! 

میگه خوب درسته. ببینیم چی باید بگیم. 

گفتم چیزی نباید بگیم. آدم حرف رو با آدم منطقی میزنه. وقتی منطقی وجود نداره حرف زدن بی خوده. 

دیگه هیچی نمیگه!

بهش میگم: خوبه آدم گاهی اوقات بتونه بگه نه! بتونه بگه: نمیشه! بتونه بگه: غیرممکنه!

 میگه: خوب منم میگم نمیشه! 

فقط نگاهش میکنم! 

میدونم دلش میخواد سر به تنم نباشه!

****

خدایا شکرت که توی خونه اونقدر آرامش دارم که وقتی میرسم خونه همه چیز رو فراموش میکنم.

خدایا سپاسگزارم که به پاهام اونقدر توان و انرژی میدی که این روزها دائم  راه برم و پله ها رو  بالا و پایین برم !

خدایا سپاسگزارم که دختردایی و پسرداییم مرخصی عیدشون رو با رفتن من به شمال چک میکنند تا بتونند دور هم باشیم. این یعنی دوستم دارند.

خدایا سپاسگزارم که توی دل دوستام جا دارم. 

و ممنونم که مثل همیشه هوامو داری. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه تلگرام فانوس رایانه مهدقرآن(آمادگی) و پیش دبستانی امام حسن مجتبی ع شرکت sewco درخت مراقبت از خودرو | 3M نقش کویر From M Kim