شنبه بعدازظهر یه عالمه با خرمالوجون تلفنی صحبت کردیم. بچه جونمون حسابی بزرگ شده. خانوم شده! از سفرشون به شمال تعریف کرد. از خریدهاشون. از امتحاناتش و همکلاسی هایی که ضعیف هستند و نمره های کم گرفتند.  خلاصه که کلی باهام حرف زد.

****

با همکلاسی حرف زدم و گفتم نوع برخوردش با کپلچه صحیح نیست. یا بیخودی سرش داد میکشه و بهش گیر میده یا ولش میکنه به امون خدا. حرفم رو قبول کرد!

****

دیروز گفتم زنگ بزنه به کپلچه و ببینه امتحان ریاضیش رو چه کرده! چون خونه شون رو تازه عوض کردند گفت شماره تلفن نداره. گفتم از مادربزرگش بگیر! گفت بعدا میگیرم. من رفتم حموم و بعد هم که اومدم ،  رفتیم کنار دریاچه چیتگربرای  پیاده روی. وسط پیاده روی نمره ی کپلچه رو گفته و میگه: معلمش گفته خیلی پیشرفت کردی و ازت راضی هستم! خوشحال شدم! گفتم کی زنگ زدی؟ گفت تو حموم بودی! گفتم چرا همون موقع زنگ نزدی؟ گفت ترسیدم این بچه خرابکاری کرده باشه! 

خنده ام گرفت! گفتم با من رودربابیستی داری؟ من استرسم بیشتر از تو بود. تموم پنجشنبه و جمعه داشتم باهاش ریاضی کار میکردم. باید به من جایزه بدی! 

منو برد و برام یه تی شرت نارنجی خوشگل خرید!

*****

دارم تموم سعی ام رو میکنم که برای سرپرست سالن تولید یه مقدار افزایش حقوق بگیرم. خداکنه که جور بشه. اگه این کار رو انجام بدم خیالم راحت میشه و حس میکنم این چندسال تحمل سختی های اینجا یه فایده ای داشته.

*****

اینجور که به گوش میرسه دو تا مدیرعامل وقتی پاسخ منفی من رو در انجام دادن کار جدید شنیدند دست به دامن صاحب کارخونه شدند و ایشون قراره یه نامه ی کتبی برام بفرسته و منو مجبور به انجام دادن اون کار بکنند. 

امروز به دو به شک گفتم اگر منطق مدیران اینجا اینجوریه منم با منطق شما پیش میرم. هر وقت فرصت کردم ،کاری رو انجام میدم و اگر فرصت نکردم انجام نمیدم. وقتی کسی نمیفهمه که یه نفر آدم توان انجام دادن ده تا کار رو نداره پس باید منتظر عواقب تصمیم گیری هاش باشه! قرار نیست من خودم رو چند قسمت کنم تا به کارهای شرکت برسم اونم مفت و مجانی!

به شدت دنبال کار میگردم. خداکنه یه کار خوب سر راهم قرار بده تا با خیال راحت از اینجا بیام بیرون. میخوام تا لحظه ای که استعفا میدم دیگه هیچ حرفی نزنم تا وقتی میرم کمی شوکه بشن!

وقتی اوضاع اقتصادی جامعه بهم میریزه صاحب کارها هم سوء استفاده گر میشن. چون میدونند جابه جایی برای افراد خیلی سخته، تا میتونند از هر یک نفر به جای چند نفر کار میکشند!

****

تموم گل های رز کارخونه با هم باز شدند. محوطه پر شده از رزهای سفید و قرمز و صورتی و نارنجی. با دیدنشون روح آدم تازه میشه!

****

کتاب خوندن رو دوست دارم. چندتا کتاب سنگین برای خوندن دارم که به تمرکز بیشتری نیاز دارند. دنبال یه فرصت خوب هستم برای شروع خوندن کتابها!

****

از پارسال تا امسال چهارکیلو وزنم زیاد شده و هرکاری میکنم کم نمیشه! اما شاکرم. چون از کم شدن ناگهانی وزن میترسم!

****

خدایا بابت هوای خوب وگلهای زیبا سپاسگزارم! 

بابت اینکه همکلاسی حرفام رو گوش میده هرچند سریع فراموش میکنه!

خدایا سال قبل این روزها، روزهای پراسترس و پرکاری بود که توان و انرژیمو ازم گرفته بود، ممنونم که همه چیز به خوبی گذشت و حالا دارم در آرامش زندگی میکنم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اتد پلاس آزمون امورشی کو به هیچ کس در هیچ کجا عکس|کليپ|عاشقانه| اس ام اس| نرم افزار|جالب و ديدني لینک فایل های اکسل کدال فرم مصاحبه بالینی بر اساس خلاصه روانپزشکی کاپلان شیعه ایران Tina